زهرا دلفكارزهرا دلفكار، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 3 روز سن داره

jigarzahra

اولین زیارت زهراخانم...قم

زهراخانمم پنج شنبه93.7.10شب ساعت12 من وبابایی وتو راهی قم شدیم اخه شنبه  عرفه هستش.بابایی صندلی عقب روبراتومثل خونه درست کرده بود توهم بازی میکردی بغلم میاومدی.خوش بودی خداروشکر. نصف شب بابایی لالا کرد بلاخره ظهررسیدیم قم.هتل پیدانمیشد به سختی کمی دورازحرم پیداکردیم .توی هتل یه لحظه حواسم نبود که ازتخت افتادی گریه کردی بدجورترسیدم خدارو شکرچیزیت نشد زهراجونم اصلا اذیتمون نمیکردی با بابایی میگشتی .شب هم باماخوب لالا کردی.دعای عرفه روپیش بابایی بودی که حسابی بهت میرسید گلم خیلی عالی بودی 
30 مهر 1393

سرماخوردن پرنسسم

عزیزم اواخرشهریورماه سرماخوردی شب جمعه برا شام باغ خاله طاهره اینارفتیم من ازخانه باغ بیرون نیاومدم توهم بدجورسرفه میکردی تا اینکه بعدشام من و بابایی بردیمت دکتر.اخه سرفه نمیذاشت لالا کنی بابابی هم قراربودفردابره سرکار. بلاخره دکتر برات شربت وامپول داد که امپولت رونذاشتم شب بزنن  صب بامامان جون بردمت امپولت رو زدیم که درد نداشت اما  فرداش یدونه دیگه زدن که بد زد توهم گریه کردی الهی فدات بشم نفسمی خداروشکربعدچند روز که داروهات رو مرتب دادم بهتر شدی سلطان قلبم الهی که هیچ وقت مریض وناراحت نشی که من طاقت ناراحتیت رو ندارم. خیلی......دوست دارم جیگرم
30 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به jigarzahra می باشد